فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران”

در حکومت پهلوی دوم 65 نفر از سران ارتش بهائی بودند

کدام یک از فرقه‌ها یا سازمان‌ها یا گروه‌ها را می‌شود نشان داد که مانند بهائیت با چنین کمیت و کیفیتی در ارتش که از مهمترین ارکان یک حکومت است عِدّه و عُدّه داشته باشد؟

بهائیت در ایران از سالهای پیش از انقلاب، از مسائلی بود که ذهن و انرژی جامعه متدین ایران را به خود مشغول کرده بود. علما و مراجع بارها نسبت به گسترش تبلیغات تفکرات الحادی و ضددینی  بهائیت و همچنین قدرت‌گرفتن بهائیان در نهادهای حاکمیتی و در دست گرفتن مقدرات کشور هشدار می‌دادند. انجمن‌حجتیه نیز با چنین دغدغه‌ای شکل گرفت و فعالیت کرد، تا حدی که مبارزه با بهائیت را از مبارزه با رژیم شاه مهم‌تر تلقی می‌کرد. اما «مساله‌ی بهائیت» در سال‌های پس از انقلاب، تغییر کرد و با توجه به ارتباطات آنها با اسرائیل، این مساله علاوه بر جنبه دینی و مذهبی، ابعاد امنیتی نیز پیدا کرد. در سیر روند تاریخ‌نگاری بهائیت، نگاهی معتقد است بهائیت اساسا نه فقط یک فرقه و نحله‌ی منحرف‌العقیده، بلکه در واقع تشکیلاتی منسجم و دارای هویتی سازمانی است و باید با آن مواجهه هوشمندانه‌تری داشت.

رژیم صهیونیستی

با شاداب عسگری از پژوهشگران مسائل نظامی و تاریخ ارتش و نویسنده کتاب «بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم»، درباره ماجرای نفوذ بهائیان در ارتش رژیم پهلوی گفتگویی داشته‌ایم که متن کامل آن به شرح زیر است:

*آقای عسگری! ورود و نفوذ بهائیان در ارتش شاهنشاهی مساله‌ای است که همیشه مطرح بوده، در اینباره کمی توضیح دهید که چه ابعادی داشته است؟

در اواخر حکومت قاجار و آغاز سلطنت پهلوی، شاهد استقبال گسترده بهائیان برای ورود به ارتش شاهنشاهی هستیم. این استقبال در حدی بود که با توجه به جمعیت بسیار اندک آنها در سطح کشور، می‌­توان با جرأت گفت که بیشترین حضور بهائیان در ارتش شاهنشاهی قابل رؤیت بود. واقعیت این است که بهائیان برای به‌دست آوردن قدرت در حکومت شاهنشاهی و در اختیار گرفتن چهار حوزه­­ سیاسی، نظامی، اقتصادی و تبلیغی که اهرم‌­های حکومت را تشکیل می­‌دادند، ارتش شاهنشاهی را به‌عنوان یکی از کانال‌های مهم انتخاب کردند.

نفوذ

وقتی داریم از بهائیت و اهداف و عملکردش در دوران پهلوی حرف می‌زنیم، ابتدا باید فهم واقعی از تشکیلات بهائیت در آن زمان داشته باشیم. ببینید تا پیش از عبدالبهاء، بهائیت را می‌توان یک فرقه منحرف کلاسیک و سنتی دانست. اما از زمان عبدالبهاء رسما به یک تشکیلات و سازمان منسجم تبدیل شد. هسته‌های اولیه این تشکیلات در آمریکا و شیکاگو شکل گرفت و در نهایت با تأسیس بیت‌العدل در سال 1342 به شکل امروزی خود درآمد. تقسیمات تشکیلات بهاییت از نقطه منفرده که جمعیت زیر 9 نفر است در کف هرم آغاز و به بیت‌العدل به عنوان رأس هرم ختم می‌شود. تشکیلات بهایی دارای سه سطح «محلی»، «ملی» و «بین‌المللی» است. محافل محلی در شهرستان‌ها و محافل ملی در عالی‌ترین سطح یک کشور، مدیریت آن تشکیلات را برعهده دارند.

نسبت بهائیان با بیت‌العدل چیست؟ تسلیم محض. تسلیم ‌بودن جوامع و آحاد بهائی در قبال اوامر و تصمیمات بیت‌العدل مطلق و فاقد قید و شرط است. در واقع، بیت‌العدل جایگاه خدایی دارد که هرچه بگوید باید تبعیت شود. نکته جالب توجه هم این است که در بهائیت شما نمی‌توانید خارج از این تشکیلات به بهائیت معتقد باشید. یعنی اگر بهائی هستید باید با آداب و رسوم تشکیلات متمرکز، بهائی شوید و عضو محافل آن باشید. یعنی یک هویت کاملا سازمانی و تشکیلاتی برای اعضایش تعریف شده است. حال تصور کنید اعضای چنین تشکیلاتی با چنین مشخصاتی، در ارتش حضور پررنگ دارند. هدف اصلی و نهایی چه بود؟ در اسنادشان هست، تسخیر تدریجی همه ارکان حکومت در ایران. حتی در برخی منابع بهائی، به لزوم در درست گرفتن حاکمیت در ایران نیز تصریح شده است.

تقسیمات تشکیلات بهاییت از نقطه منفرده که جمعیت زیر 9 نفر است در کف هرم آغاز و به بیت‌العدل به عنوان رأس هرم ختم می‌شود. تشکیلات بهایی دارای سه سطح «محلی»، «ملی» و «بین‌المللی» است. محافل محلی در شهرستان‌ها و محافل ملی در عالی‌ترین سطح یک کشور، مدیریت آن تشکیلات را برعهده دارند.

*خاستگاه و علت ورود بهائیان به ارتش چه بود؟ آموزه‌های بهائیت یا تاکتیک سیاسی یا هردو؟

ببینید ایدئولوژی تبلیغی بهاییان مدعی است نظامی‌گری در آموزه‌­های بهاییت جایگاهی ندارد. علی‌محمد باب در ابتدای حرکتش، احکام جهادی صادر می‌کرد و حتی تعدادی از سوره­‌های کتاب «احسن القصص» خود را به جنگ و محاربه با دشمنان اختصاص داد. به روایت رسمی خود بهاییان، موضوع جهاد را از میان برداشته و پیروان خود را از جنگ نهی می‌کند. چرا که طرح این‌گونه مطالب و اعمال این رویه از سوی باب، به‌شدت باعث تضعیف آنان شده بود. عبدالبهاء هم مطالبی عنوان کرده که حکم بر نفی جهاد دارد. توجه کنید که این احکام در زمانی صادر می‌شدند که کشور ایران از شمال، جنوب و شرق، در معرض شدیدترین تهاجم‌­های نظامی و سیاسی کشورهای روس و انگلیس واقع شده بود و دلیران ایرانی در نبرد با بیگانگانی که قصد تجزیه کشور را داشتند، به جدال و جهادی سخت و مردانه برخواسته بودند. آنگاه، عبدالبهاء آیه نازل می‌کرد که: «کتاب اقدس ناسخ این احکام است؛ زیرا سیف (شمشیر) بکلی نسخ شده و تعرض به دیگران به‌کلی ممنوع گشته، حتی مجادله با سایر ملل جایز نیست.»

بنابراین بطور قطعی می‌شود گفت نظامی‌گری در آموزه‌­های بهائیت هیچ جایگاهی ندارد، اما عملکرد تشکیلات بهائیت، خلاف این است. چرا؟ چون در زمان شاه تعداد قابل توجهی از بهائیان رسمی، در رده‌های مختلف ارتش حضور دارند و هم‌زمان عضو رسمی، فعال و موثر تشکیلات بهائیت هم هستند. حتی از 27 نفری که شوقی افندی در سال 1335 به عنوان ایادیان امرالله انتخاب کرده، 9 نفرشان ایرانی‌اند و دو نفر از آنها ارتشی هستند: سرلشکر شعاع­الله علایی و سرهنگ جلال خاضع. این معنایش مشخص است. حتی مکرر مصادیقی وجود دارد که چند نفر از یک خانواده بهائی، ارتشی هستند. خب اگر واقعا بهائیت با نظامی‌گری مخالف است، این حضور پرشمار و به رسمیت‌شناخته‌شده را چطور باید معنا کرد؟ اگر جنگ پدیده مذمومی است و بهاییان در هیچ جنگی شرکت نمی‌کنند، پس حضور آنان در رأس مهمترین نهاد رسمی کشور که کارویژه‌اش رزم و مبارزه و جنگ است چه معنایی دارد؟

*وقتی از حضور بهائیان در ارتش صحبت می‌کنیم، منظور رسته‌های رزمی و نظامی است یا کل ارتش و اصطلاحا مفهوم نظامی‌گری؟

اینجا هم بین مواضع ادعایی و عملکرد واقعی بهائیان تناقض وجود دارد. ببینید در منابع بهائی، پاسخی در خصوص اشتغال بهاییان در ارتش کشورها ذکر شده که متناقض است. جواب این است: «برای فرد بهایی، وارد شدن در نیروهای مسلح هر کشوری به منظور گذراندن دوره­های آموزشی، شغلی و حرفه­‌ای هیچ مانعی وجود ندارد، به‌شرطی که این امر او را ملزم به شرکت در درگیری­‌های مستقیم نظامی نکند.» درباره سربازی هم، باز از ارائه پاسخی صریح خودداری کرده است. در این ارتباط نیز تأکید کرده‌­اند که نباید در مشاغل رزمی که به‌طور مستقیم درگیر و منجر به قتل می‌شود، شرکت کنند.

برخلاف این شیوه تبلیغی، بهاییان نظامی در دوران پهلوی، در تمامی رسته‌­ها و حوزه‌­های رزمی پیاده، توپخانه، زرهی، مهندسی و خلبانی دارای نفرات متعددی بوده­‌اند. ثانیاً مخالفتی از سوی رهبری سازمان (بیت‌العدل) در ارتباط با حضور تعداد قابل توجهی از بهاییان در ارتش شاهنشاهی به‌خصوص در بالاترین رده­‌ها و اخذ بالاترین درجه­‌های ارتش وجود نداشت. ثالثاً مطالعه رفتار بهاییان نظامی و چگونگی رشد آنان در سلسله مراتب ارتش و کسب درجات بالا بیانگر وجوه مشترکی بین آنها است.

*این که تناقض خیلی روشنی است. چطور اینقدر صریح در مواضع اعلامی چیزی می‌گفتند و در مواضع اقدامی، خلافش عمل می‌شد؟

برای آن هم تدبیر کرده بودند. آن تدبیر هم این بود که اعلام نمی‌کردند بهائی هستند، بلکه با نام مسلمان و شیعه در تشکیلات جذب شده و ترفیع درجه می‌گرفتند. مدتی که می‌گذشت و در ارتش جا می‌افتادند و صاحب منصب می‌شدند، برخی‌شان ممکن بود بهائی بودن خود را آشکار کنند. این نکته که می‌گویم، اسنادش موجود است. بررسی اسناد ارتش نشان می‌دهد همه نظامیان بهایی در بدو استخدام، خود را مسلمان معرفی می‌کردند و حتی یک نفر هم با قید «بهایی» در تعرفه‌های استخدامی، به استخدام ارتش شاهنشاهی در نیامده است. این موضوع بدون هیچ استثنایی حتی شامل مدیران تشکیلات بهائیت در ایران و شخصیت‌های مطرح بهایی مثل سپهبد عبدالکریم ایادی، سپهبد اسدالله صنیعی، سرلشکر شعاع ­الله علایی و سرتیپ عطاءالله مقربی هم می‌‌شود.

*آماری از تعداد افراد بهائی ارتشی وجود دارد؟

ببینید آنچه که می‌تواند شناخت ما را از شبکه نظامی سازمان بهاییت و نفوذ آن در ارتش پهلوی کامل کند، تحلیل کمی و کیفی آن است. هنوز اطلاع دقیقی از تعداد بهاییان استخدام شده در ارتش ایران در دوران پهلوی در دست نیست، اما با تحقیقی که بنده در چند سال گذشته انجام داده فهرست خوبی از اعضای این شبکه را در حدود 605 نفر شناسایی و در قالب یک لیست واحد ارائه و معرفی کرده‌ام. دوم اینکه مطالعه شبکه نظامیان بهایی نشان می‌دهد نفوذ آنها مبتنی بر دو سیاست بوده است یکی تدریجی‌بودن و دیگری کیفیت‌گرایی به‌جای کمیت‌گرایی.

*کیفیت‌گرایی را توضیح بدهید لطفا.

ببینید از مجموع بهاییان نظامی شناسایی شده، 65 نفر در بالاترین مناصب و رده­های عالی نظامی حکومت پهلوی مشغول به فعالیت بوده‌­اند که اسامی آنانی که بهائی بودنشان براساس گزارشات ساواک یا ارتش یا اسناد بهائیت مشخص شده، براساس آخرین درجه نظامی این است:

از 18 ارتشبد ارتش شاهنشاهی، 3 نفرشان یعنی فریدون جم، جعفر شفقت و سعید اعزازی، بهائی هستند. وقتی می‌گوییم ارتشبد، این را در نظر بگیرید که در ارتش شاهنشاهی، هیچ نظامی مثلا مسیحی و زرتشتی به این درجه ارتشبدی نرسیده است. از اقلیت‌های مذهبی تنها 6 نفر توانسته بودند به رده بالای ارتش یا درجات تیمساری برسند. به جز سرتیپ فنی هوایی «زوریک سولخانیان» که مسیحی و سرتیپ اردنانس «فیلیپ بتاوشانا کوتپه» که آشوری بود، چهار نفر دیگر یعنی سپهبد خدامراد سیوشانسی، سرلشکر خدارحم شهریاری، سرلشکر رستم نوذری و سرتیپ دکتر جهانگیر اوشیدری (موبد موبدان) زرتشتی هستند.

از 169 نظامی که بینسال‌های 1334 تا 1357 سپهبد‌ شده‌اند، 17 نفرشان بهائی هستند که اسامی‌شان را برایتان می‌خوانم: ابوالفتح اردلان(دریاسالار)، اصغر اعظمی، عبدالکریم ایادی، خلیل بخشی‌آذر، علی اصغر بهسرشت(فرشچی دلمان)، علی بیگدلی، فریدون تأییدی، علی‌محمد خادمی‌جهرمی، پرویز خسروانی، حسین رستگار نامدار، ابوالحسن سعادتمند، احمد شیرین‌سخن(محمدعلی فلاح)، اسدالله صنیعی، عزیزالله نعیمای کیانی، احمد ماژین، ایرج محوی و صمد صمدیان­پور.

11 نفر سرلشگر بهائی داریم. اسامی‌شان این است: حسن ارفع، عنایت­ الله ذوقی، علی­اکبر ضرغام، شعاع­ الله علایی، عزت­ الله علایی، غلامحسین گلبادی(گلبادخانی)، محمدصادق کبیر، احمد مقربی، نادر یوسفی، سیف­ الله همت اصفهانی و رضوی.

34 نفر سرتیپ بهائی داریم. ابوالفتح اقصی، عبدالرحیم ایادی، علی‌محمد برافروخته، ساسان بصاری، منوچهر تأییدی، اسماعیل چرخشت، علی­ اکبر درخشانی، رستمی، محمود رمزی، ارفع، اساسی، محمد سهائی، هدایت ­الله سهراب، محمد شیبانی، محمدعلی صفاری، نعمت­ الله علایی، عطاءالله علایی، عطاءالله کیانی(نعیمای کیانی)، نورالدین علایی، شعاع ­الله مجیدی(دریادار)، عطاءالله مقربی قهاد، عطاءالله منتصری، منیر درخشان، جهانگیر مهربانزاد، ضیاء نیکوبنیاد، میرفخرایی، فراست، اسماعیل یزدانی، ژیان، مقدمی، نادری، نوبری، هوشیار و حسام دهقانیار.

540 نفر از بهاییان نظامی که در سایر درجه­ها مشغول به‌کار بودند هم شناسایی شده‌­اند. از این عده هم بیشترین آمار با تعداد 186 نفر شامل افرادی است که در درجات افسری ارشد(سرگردی تا سرهنگی) قرار داشته‌اند. تمامی سرهنگ­‌ها و اکثریت افرادی که در درجه سرهنگ دومی قرار داشتند، دوره فرماندهی و ستاد (دافوس) را طی کرده بودند. تعداد کمی از سرهنگ­‌ها نیز دوره علوم راهبردی را برای کسب درجه سرتیپی طی کرده بودند. 67 بهائی هم با درجه سروان داشتیم.

*ارقام معنادار و قابل توجهی است.

بله. ببینید وقتی می‌گوییم بهائیت نه یک فقط فرقه منحرف عقیدتی، بلکه در اصل  یک تشکیلات یا به تعبیر دقیق‌تر «سازمان سیاسی» در چنین مصادیقی خودش را نشان می‌دهد. تازه ما الان فقط داریم درباره بهائیان ارتش صحبت می‌کنیم، وگرنه تشکیلات اداری بهاییت به‌مثابه یک سازمان سیاسی به‌طور مستمر به مدیریت اعضا و نیروهای خود  می‌پرداخت و برای رسیدن به اهداف از طریق آنها برنامه‌ریزی و اقدام می­کرد. با بررسی طرح­های تبلیغاتی بیت‌العدل، این ماهیت سازمانی کاملا خود را نشان می‌دهد. جالب است که حضور پررنگ بهائی‌ها از نظر ساواک هم معنادار بوده است. در یکی از اسناد  هست که کارشناس ساواک رسما می‌نویسد: «افراد بهایی قصد دارند در پست‌­های مهم مملکتی به‌ویژه ارتش رخنه نمایند و در این مورد از وجود دانشجویانی که در دانشکده­‌های مختلف افسری ثبت‌نام می‌نمایند، استفاده می­‌کنند. آنها بعضی از درجه داران را با کمک مادی وادار به اخذ دیپلم و استخدام در دانشکده افسری نیروی دریایی کرده‌اند» بعد هم اسامی تعدادی از آنها را ذکر کرده است. شما این را هم در نظر بگیرید که طبق روال حکومت شاه، نظامیان عالی‌رتبه بعد از بازنشستگی، در مشاغل مختلفی مثل وزارت‌خانه‌ها و نهادهای سیاسی و اقتصادی و اجرایی مشغول به­ کار می‌شدند.

در نهادهای امنیتی هم این مساله کارکرد داشت. یعنی در واقع با ورود بهاییان به ارتش، مسیر ورود آنان به ساواک و ضداطلاعات به‌عنوان بالاترین حوزه امنیتی کشور و دادگاه‌های ارتش به‌عنوان مؤثرترین جایگاه قضایی در حکومت پهلوی هموار می‌شد. مثال‌های متعددی هم وجود دارد. پرویز ثابتی، سرهنگ کرامت‌الله شباب، سرهنگ امیرحسین بدیعی، سرهنگ علی زیبایی، سرهنگ حقیقی، سرهنگ شیروانلو، سرهنگ فردوس (در ساواک و ضداطلاعات)، سرهنگ منوچهر تأییدی، سرهنگ حسین وحدت حق، سرهنگ بصاری، سرهنگ عباس آذر(در اداره دوم)، ارتشبد جعفر شفقت، سپهبد حسین رستگار نامدار، سرتیپ اسماعیل چرخشت، سرهنگ جلال دینی، سرهنگ داریوش فارن‌پور، سرهنگ حبیب‌الله مهتدی، سرهنگ عبدالرزاق نقشینه، سرهنگ دوم حسن اسماعیلی و سرگرد عباسقلی آذرکده(در دادگاه‌های نظامی) مصادیقی هستند باید در مفصل‌تر درباره نقش و عملکردشان حرف زد.

با این توصیفات و آمار و ارقامی که گفتیم، کدام یک از فرقه‌ها یا سازمان‌ها یا گروه‌ها را می‌شود نشان داد که با چنین کمیت و کیفیتی در ارتش که از مهمترین ارکان یک حکومت است عِدّه و عُدّه داشته باشد؟ ضمن اینکه به این هم باید توجه کنیم که از اولین و مهمترین مؤلفه‌های استخدام در ارتش هر کشور، وفاداری به وطن است که اصطلاحا به آن «وطن‌دوستی» می‌گوییم. خب همه می‌دانیم که ایدئولوژی بهاییت رسما با این اصل در تقابل است و ایران نه به عنوان وطن مرسومی که ارزشمند و لازم‌الدفاع است، بلکه به عنوان «مهد امرالله» موضوعیت دارد.

*اینجا این سوال پیش می‌آید که اگر نهادهای اطلاعاتی ارتش و ساواک هم روی این مساله حساس بوده‌اند، چرا برخوردی با این جریان صورت نگرفته و این افراد تا درجات و مناصب بالای ارتش حضور داشته‌اند؟

سوال به جایی است. ببینید اکثریت کارکنان ارتش از نظر دینی مسلمان بودند. در ظاهر هم شخص شاه به‌دلیل قسمی که به مفاد قانون اساسی خورده بود، ملزم به رعایت آن بود. لذا برای حفظ ظاهر و برقراری موازنه، لازم بود در برابر بهائیان شناخته‌شده ارتش، واکنش قانونی وجود داشته باشد. لذا رشد شغلی افسرانی که بعد از مدتی بهایی بودنشان را آشکار می‌کردند، متوقف می‌شد.

اما نکته مهم این است که بعد از افشای بهائی‌بودن این افراد، اقدام جدی و عملی خاصی برای برخورد یا اخراج آنان که رسما عملی برخلاف قانون اساسی و استخدامی کشور انجام داده‌اند صورت نگرفت. ارتشبد فردوست می‌گوید: «سازمان‌های دولتی گاهی از ساواک سؤال می‌کردند که فلان فرد در تعرفه استخدامی یا تعرفه سالیانه، در مقابل مذهب خود را «بهایی» معرفی کرده، با او چه باید کرد؟ ساواک جواب می‌داد: اگر برای استخدام است، استخدام نشود، مگر اینکه بنویسد مسلمان و آنهایی که استخدام شده‌اند باید در مقابل مذهب «مسلمان» بنویسند و اگر نه، بازنشسته شوند. این پاسخ رسمی ساواک بود، ولی رعایت نمی‌شد و ساواک نیز حساسیتی نداشت».

علاوه بر این چون بهائیت در سطح بالای نظام سیاسی کشور نیز نفوذ داشت، این فعالیتها در سطح پایین رصد و مراقبت می‌شد، اما برخورد جدی با آن صورت نمی‌گرفت. یعنی شما در اداره سوم ساواک، کسی مثل پرویز ثابتی را دارید، بیخ گوش شاه عبدالکریم ایادی را دارید. این‌ها هم تصمیم‌ساز هستند و هم ذی‌نفوذ. ضمن اینکه ما الان درباره بهائیان ارتش صحبت کردیم، در حالی که پروژه اصلی بهائیت، رشد کیفی در همه ارکان حکومت پهلوی بود. شما در اغلب حوزه‌های ساختار مملکتی آن زمان که جستجو کنید، بهائیان پرنفوذی را می‌بینید. درسیاست، در اقتصاد، در امنیت. این افراد علاوه بر کارکرد رسمی خود، نفوذهای غیررسمی هم دارند که بسیار مهم است. مثلا هژبر یزدانی که سرمایه‌دار بزرگی بود، یا مثلا ثابت پاسال که موسس تلویریون بود، اینها فقط در حیطه خود که فعال نیستند؛ میدان عمل و تاثیرشان وسیع‌تر است. یعنی حلقه‌ و محافل دوستی‌شان، شراکت‌هایی که با افراد و محافل مختلف مملکتی دارند؛ سفارش‌هایی که می‌کنند، باج‌هایی که می‌دهند و می‌گیرند، این‌ها را اگر در نظر بگیریم و رصد کنیم، فهم واقعی‌تری از ماجرا پیدا می‌کنیم.